صلوات..........
تفاوت از زمین تا آسمان است....
جانبازی من
مناظـره پرایـد و پـژو
“پژو” یکروز طعنه زد به “پراید”
که تو مسکین چnقدر یابویی!
با چنین شکل ضایعی بالله
بیجهت توی برزن و کویی
رنگ لیمویی مرا بنگر
ای که تیره، شبیه هندویی
من تمیزم ولی تو ماه به ماه
مطلقاً دست و رو نمیشویی
بچه میترسد؛ آنطرفتر رو!
که به هیئت شبیه لولویی
من نه خودرو، گُلم، سَمنبویم
تو نه خودرو، گیاه خودرویی!
من به پاریس بودهام چندی
زیر پای “چهاردهم لویی"(!)
روی “باسکول” بیا، بپر، بینم(!)
رویهمرفته چند کیلویی؟!
در تو آهن به کار رفته ولی
نازکی عین برگ کاهویی!
صاحبت با تو گر به جایی خورد
سهم الارث ورثّهی اویی!
از “پژو” چون چنین شنید “پراید”
گفت: ای دوست!چرت میگویی
بنده گیرم به قول تو یابو،
تو گمان کردهای که آهویی؟!
خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کویی!
انتقادی اگر ز من داری
مطرحش کن، ولی به نیکویی
زیر این آسمان مینایی
ای خوشا فکر و ذکر مینویی
برو خود را بسوز و راحت کن
بیعلاج است آتشینخویی
بخت باید تو را نه آپشن و تیپ
ای که در بند چشم و ابرویی
بخت ماشین اگر سپید بُوَد
خواه بژ باش، خواه لیمویی!
ارج و قربم کنون ز تو بیش است
زانجهت در پی هیاهویی
خوار بودم ولی عزیز شدم
کرد دوران ز بنده دلجویی
قیمت من کنون رسیده به بیست
این منم من، “پراید” جادویی!
توی بنگاه پیش هم بودیم
غرّه بودی به خوش بر و رویی
بنده رفتم فروش و یکماه است
توی دپرس، هنوز آن تویی!
نقاب چهره
نقاب از چهره بردارم چه خواهد شد؟
تو را بی پرده بنویسم چه خواهد شد؟
بدون این حجاب خسته و خاکی
مرا بی سایه بنویسی چه خواهد شد؟
نقاب از چهره میگیرم
بیا اکنون نگاهم کن
چه میبینی؟
من خاکستری؟!!!
یا یک رهای از قفس رانده؟!!!
بدون این نقاب
من تا کجا با خویش تنهایم،
کسی هرگز نمیداند!
تو میدانی؟
دگرباره نقاب بر چهره می گیرم،
نگاهم کن!
ببین بی هیچ اندوهی چه بی پروا میخندم
درست است این همانی ست که هر که میشناسم از من می خواهد …
بیا دست های مرا بگیر
بیا دست های مرا بگیر. می خواهم ببرمت به کودکی هایمان. به روزهای خوش ِ بی دغدغگی. چند دقیقهبیشتر طول نمی کشد. پس دست های مرا محکم بگیر و با من بیا به روزهای دلبرانه ی کودکی.
یادت می آید قاب ِ سیاه و سفید تلوزیون های برفکی را؟ مشت هایمان که می خورد بر سر ِ تلویزیون زبان بسته تا تصویرش ثابت بماند؟ بالاترین دلخوشیمان همین قاب جادویی بود. با هم می نشستیم کنار ملوان زبل، کنار یوگی و دوستان، گربه یاستثنایی، پرفسور بالتازار، گوریل انگوری، تنسی تاکسیدو، ای کیوسان، چوبین، بارباپاپا، خانواده یدکتر ارنست، آقای هیک، معاون کلانتر، وروجک و آقای نجار، ساعت برنارد،گالیور، قلعه حیوانات، خاله ریزه، هاچ زنبور عسل و اسکیپی و کارتن های دیگر. می نشستیم و با چشم های رنگیمان چشم می دوختیم بهسیاه و سفید ِقصه های تلخ و شیرینشان. بیا بگذریم از سیاه و سفید قاب جادو و برسیم به روز تولد زی زی گولو و مجید جان دلبندم. به روزهای رنگی تلوزیون، به روزی که زی زی گولو با گوش های تا به تایش رو به رویمان نشست و ورد غیب شدن خواند. بیا با هم دست های صورتی زی زی گولو را بگیریم و غیب شویم، بعد از چند ثانیه در کوچه های خاکی کودکی ظاهر شویمو بدویم دنبال هم. گرگم به هوا بازی کنیم. من چشم بگذارم تو قایمشوی. با گچ هایی که از خرابه ی کنار خانه پیدا کرده ایم لی لی بکشیم و یک لنگ در هوا بپریم شماره ها را تا برنده شویم. بیا با پسرهای همسایه کل بندازیم و فوتبال بازی کنیم. هفت هیچ ببازیم و باز بخندیم.
بیا خودمان را برای گرفتن یک صدتومانی لوس کنیم. برویم آدامس ده تومنی و پفک نمکی و ویفر مینو بخریم. باقی اش را بچپانیم در جیبمانتا با پول فردا روی هم بتوانیم یکبستی توپی بخریم و آرام و با دقت بگذاریم توی دهانمان تا خودش آب شود. بیا عکس های آدامس ده تومنی را جع کنیم و به بچه های کوچه پشتی پز بدهیم که عکس های ما قشنگ تر است.
رفیق روزهای کودکی ام دست های مرابگیر و کنارم قدم بزن تا آب نبات چوبی پرتقالی آرام در دهانمان آب شود. بیا به بهانه های ساده ی کودکی دل ببندیم. با توپک های بستنی توپی گل کوچک بازی کنیم. عکس برگردان های آدامس پلو را بچسبانیم روی بازوهایمان.
بیا دست های مرا بگیر تا با هم اولین روز مدرسه را آغاز کنیم. توی صف بغض کنیم. به خانه ی دوم با چشم های بهت زده نگاه کنیم و بعداز چند ساعت به همه چیز عادت کنیم.بیا با سرمدادی های کلاه قرمزی توی کلاس ِ درس نمایش بازی کنیم.دستکش هایمان را شبیه پسرخاله درست کنیم و در سرویس مدرسه با دستکش های جان گرفته با هم حرف بزنیم. بیا در نیمکت های سه نفره بنشینیم. فردا که دیکته داریم من میروم پایین نیمکت. هروقت معلم کلمه “موفقیت” را در دیکته گفت با هم بگوییم که یک بار دیگر برایمان تکرار کند و دوباره تشدید اش را اشتباه بگذاریم و دیکته را با هم 19 بگیریم.
سفر دارد تمام می شود رفیق روزهای کودکی ام. انگار چاره ی من و تو این است که تنها به موفقیت فکر کنیم. کم کم بزرگ شویم. روزهای خوش کودکی را از یاد ببریم و آرام بنشینیم در صندلی های تک نفره ی دانشگاه…
اما یادت باشد، حالا هم که بزرگ شده ایم، حالا هم که تنها نشسته ایم روی این صندلی های تک نفره، دلمان هنوز با هم بودن را می خواهد. پس بیا دست های مرا بگیر. حتی اگر سفر به کودکی تمام شده باشد…
معجزه ای عجیب در اربعین امسال
یک عقرب جان زایران ایرانی را نجات داد …
به گزارش خبرگذاری المدینه نیوز …
زایران ایرانی که امسال در مسیر عشق حسینی حرکت میکردند . گزارش دادند :
یک زن که به نظر میرسید خسته است برای استراحت وارد یکی از خیمه های کنار جاده شده و به خواب عمیق و طولانی فرو رفت . طولانی شدن خواب این زن باعث شد تا دیگران به سمت این زن امده و او را صدا زدند اما او هیچ جوابی نداد و اینگونه بود که زایران متوجه شدند وی مرده است . اما دقایقی بعد درکنار جنازه این زن عقربی را پیدا کردند که ان نیز مرده است و متوجه شدند که این زن توسط نیش عقرب گزیده شده و مرده است .
پس این اتفاق زنان زائر که سعی داشتند جسد وی را از خیمه بیرون ببرند احساس کردند که جسم عجیبی بر روی شکم این زن قرار دارد و هنگامی که لباس وی را کنار زدند متوجه وجود کمربندی انفجاری شدند که به دور کمرش بسته شده بود . وبدین وسیله در معجزه ای عجیب جان دها زائری که در ان زمان به سمت حرم سید الشهداء در حرکت بودند نجات پیدا کرد .
پس از کشف کمربند انفجاری نیروهای امنیتی خود را به محل رساندند و به راحتی و بدون هیچ تلفاتی ان را خنثی کردند
منبع : خبرگزاری شبستان
السلام علیک یا ابا عبدالله
اتهامات مرد عدالت که باید به خاطرش دادگاهی شود
یاد رییس جمهور مردمی مان بخیر
1- برگرداندن قطار انقلاب به ریل اصلی آن
2- احیاء و سر دست گرفتن شعارها و آرمانهای انقلاب و افتخار کردن به این آرمانها
3- کوتاه کردن دست زیاده خواهان از بیت المال
4- برچیدن کپرنشینی پس از 30 سال از پیروزی انقلاب
5- احداث هزاران واحد مسکن مهر برای اقشار کم درآمد کشور
6- فضایی شدن و هسته ای شدن ایران
7- سهمیه بندی بنزین و اجرای شجاعانه طرح هدفمندی یارانه ها
8- 100 سفر استانی و بازدید از دورافتاده ترین نقاط محروم ایران (4 دور سفر برای هر استان)
9- اجرای صدها پروژه عمران و آبادانی برای تمام نقاط کشور(سد، آزادراه، بنادر، فرودگاه و …)
10- اجرای ده ها طرح اجتماعی مثبت برای تحکیم خانواده و اهمیت به مسائل ارزشی آن
11- روند روبه رشد مرتبه علمی در رشته های علوم و فناوریهای نوین در 8 سال گذشته
12- 2000 ساعت سفرهای نفس گیر با هلیکوپتر در جهت خدمت به مردم
بابای شهید
دخترسه ساله بودکه پدرش اسمانی(شهید)…..شد
دانشگاه که قبول شد همه گفتند:باسهمیه قبول شده!!!!!
ولی….هیچوقت نفهمیدند
کلاس اول وقتی خواستند به اویادبدهند که بنویسدبابا!!!
یک هفته درتب سوخت