فاطمه محسنی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دختر خانوم ها نخوانند...

07 دی 1392 توسط محسنی

اهای دختر سرزمین من
“>
اخ ببخشید باز جنسیتت را فراموش کردم
معلوم هست کجایی ؟؟
خیلی وقت است که تو را گم کرده ایم .
دیروز داشتی مردانه در میدان میجنگیدی …
امروز داری توی ارایشگاه ها ابرو برمیداری !!!
مو رنگ میکنی ؟؟
دماغت را سر بالا میکنی…
اهای پسر سرزمین من
دختران سرزمین من نیاز به مردی دارند که محکم باشند . قوی باشند …
در سختی ها . در دشواری ها همراه و همیارش باشد . انقدر قوی باشد که همه ی دنیا در برابرش کم بیاورد .
بازوهای تو هر چقدر هم که بزرگ باشد تا وقتی که احساس قوی بودن به کسی ندهد بی فاییده است .
هیکل عضلانی ات تا وقتی اغوش و پناه محکم یک خانواده نباشد . هیچ معنایی ندارد …
تنت را با دفتر نقاشی ات اشتباه نگیر .
تو قرار است پدر بشوی .نه اینکه کم بیاوری و برای مطرح شدنت خودت را شبیه زنها کنی …
فراموش کردی خودت را ؟؟
متفاوت نباش …
مرد باش
مردانه ایت را به دست که سپرده ای ؟؟
نگاه کن این روزها در خیابان همه زنند !!!
مردها زنند …
اهای پسر سرزمین من
کمی اهسته برو
به کجا چنین شتابان ؟؟؟؟

 نظر دهید »

قرآن شرمنده ایم...

07 دی 1392 توسط محسنی

قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن
هم حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست…
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه
اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که
این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و
تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و
اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد
شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند
وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح
ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،
======================

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه
مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ “

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین
مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش
کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا
در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا
موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌
آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند
.. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”
احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،

‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان
که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش
نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم

 نظر دهید »

خاک پای مادان

07 دی 1392 توسط محسنی

یادتونه…
بچه که بودیم ، وقتی مریض می شدیم
وفتی آقا دکتره ، می پرسید…
بگو کجات درد داری؟ چته ؟؟؟
زل می زدیم به مامانمون؟!!

یادتونه؟!!
منتظر می شدیم تا اون بگه مریضی مون چیه؟؟…
و جواب دادن رو به اون می سپردیم؟…
چون که می دونستیم مادرمون، همون احساسی رو داره
که ما داریم …
حتی از خودمون بیشتر ، دردمون رو احساس می کنه …
حالا می خوام بگم اون روزها رو یادت میاد؟
خب ، تو جون شدی ، اون پیر شده!!!
حواست باشه بهش…
حالا وقتشه ، توام مثل بچگی هات اگه اون مریض شد…
حسش کنی!!!
حالا اون به تو نیاز داره ، حتی اگه حرفی نزنه…
مثل همیشه!!!
حواست بهش باشه…

 نظر دهید »

حتما بخوانید...

07 دی 1392 توسط محسنی

دختر خانمی که میگی

با چند تا پسر دوستی و به این کارت افتخار میکنی،

دختر خانمی که چپ چپ نگاه کردن یه پسر و

میری واسه دوستات تعریف میکنی و

دلت خوشه که دوستات به تو حسودیشون شده،

دختر خانمی که میگی از این سر خیابون تا اون سر خیابون،

برات صف کشیدن و کیف میکنی،

آقا پسری که افتخارت اینه که

جلو پای هر دختری می ایستی، بهت پا میده،

آقا پسری که دلت خوشه

هر روز با یه رنگ دختر میری بیرون،

آقا پسری که دلت خوشه

به موهای سیخ سیخیت و

فکر میکنی دخترا بهت نه نمیگن،

بله با شمام
جنس ارزون، زیاد مشتری داره.

 نظر دهید »

چااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادر زهرااااااااااااااااااااااااااااااااا

07 دی 1392 توسط محسنی

خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

خانوووووووم… شــماره بدم؟

خانوم خوشــــــگله! برسونمت؟

خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

این‌ها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می‌شنید!

بیچــاره اصلاً اهل این حرف‌ها نبود… این قضیه به شدت آزارش می‌داد.

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگی‌اش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…

شـاید می‌خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…

دردش گفتنی نبود…!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می‌گفت انگار! خدایا کمکم کن…

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…

خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنند!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد…

امــــا…اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی‌کرد…!

انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی‌کرد!

احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه می شه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه می‌کند! اما این‌طور نبود!

یک لحظه به خود آمد…

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

 نظر دهید »

فیلم نامه واقعی...

07 دی 1392 توسط محسنی

سكآنس اول:

ظُهر .من ، قدم زنان در كوچه

سكآنس دوم:

چند قدم جلوتر از من ، دختري جوآن

قرمز (1)پوشيده (كوتاه! ،بآ جوراب شلواري! )

سكآنس سوم:

يك مآشين از روبروي مآ، گذشت

راننده پسري جوان

سكآنس چهآرم:

من جلوتـر از دختر جوان قرمز رنگ

سكآنس پنجم:

اينبآر همآن مآشين ، برگشت ، دوباره دور مي زند،

ترمـــــز، كنار دختر جوان قرمز رنگ.

خودش خواست ، شد(2)

سكآنس ششم:

بـــآ خودتــــــآن!



1.حضرت محمد (ص)فرمود: از رنگ قرمز برحذر باشيد، چون محبوب ترين زينت در نظر شيطان است.{نهج الفصاحه، ص 198}

2.«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ:خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتي) را تغيير نمي‌دهد مگر آن‌كه آنها خود را تغيير دهند.{رعد/ 11}

 نظر دهید »

نسل شنل قرمزي

07 دی 1392 توسط محسنی

اينجا نسل شنل قرمزي هاست

اينجا فشن هايش هم كارت بسيج دارند

اينجا راهيان نور را راهيان دور كرده اند

كنار اروند بدلي مي فروشند

اينجا هيئت اگر ميروند براي ديد زني است

اينجا سوادت را بايد با بي حجابي اثبات كني

اينجا اگر ته ريش داشته باشي ميخندند به تو

اينجا اگر چادر بپوشي بي كلاس و فقيري

اينجا نميگذارند مالك بيايد اينها راه شهدا نمي خواهند؟

 

 نظر دهید »

آقای من....

07 دی 1392 توسط محسنی

سید عزیز

از نگاه تو رسیدم به آسمانها

آن برق چشمانت ستاره ای بود

که هر شب به آن خیره میشدم!

با ارزش تر از تو

تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !

 نظر دهید »

اینـــجا ایـــــران قــــرن 21 است..!

07 دی 1392 توسط محسنی

اینـــجا ایـــــران قــــرن 21 است..!
.
.

اینجا دارم میبینم که مادر شهید اشک هایش را چگونه میریزد..
وقتی که می بیند پسرش را فرستاد به جبهه تا بعضی ها با غیرت باشند..!
.
امـــا بعضی ها بـــدجـــوری دل این مادر شهید را خــــون کردند..!

ایـــنـــجا ایـــــران قـــــرن 21 است..!!
اینجا دارم می بینم آن بچه مذهبی را که دیگر نمی تواند راحت در خیابان..
راه برود از تمــــسخر دیگــــــران..!؟!

.
اینجا دارم می بینم وقتی که پنچ شنبه هابرای زیارت به بهشت زهرا میرویم..
بعضــــی ها به مـــــا میـــــگویند..!!
اینقدر به بهشت زهرا نروید که افـــــســــردگی میگیرید..!!

ایــــنــــجا ایـــران قــــرن 21 است..!
ایــــنجا دارم می بینم که بعـضی از آقــــایون خیلی راحت…
در فـــاصله کمی از زنــــان رو در رو نشــــسته اند..!
و بــــقول خـــودشان دارن جــــوانی میکنند..!!

اینـــــجا ایـــــران قــــرن 21 است..!
اینجا دارم می بینم که بعضی از غـــــرب زده ها..
چگونه مقـــــدسات ما را به تمسخر میگیرند..!!

ایــــنــــجا ایــــران قــــرن 21 است..!!
اینجا دارم می بینم که سر سوزنی غـــیـــرت دیگر وجود ندارد..!!

.
اینجا دارم می بینم که به بهانه تـــفــریح بعضی ها غــــیرت را زیر پا میگذارند..!
.

————————————————————

حـــــــرف دل….

آه حســــــرت میــــکشـــم از ایــــن روزگار(بقول بعضی ها) قـــرن 21…!!
روزگاری که روزهاش داره به سخــــتــــی میـــــــگذره..!!
خیـــــــلی ســـخـــــت..!!
نمــــیـــدونم عــــاقـــبــــت ما چـــــی مـــیشـــــه..!! ولی..!!!؟!؟!

 

 نظر دهید »

ای کاش..به دنیا نیامده بودم

07 دی 1392 توسط محسنی

اینــــــجا ایــــــران آخـــــــرالـــــــزمان است…
.

اینجا آنقدر ماهواره ها روی پشت بام ها زیاد شده اند…
که صدای شهید خرازی در میان نیزارهای جبهه جا میماند..!!
.اینـــــــــجا ایــــــــــران آخـــــــرالــــــــــــزمان است…
اینجا دیگر از شهیدی که بخاطر آسایش ما پاهایش را با سیم بستند…
و زنده به گورش کردند یاد نمیکنند..
و بعضی ها میگویند یاد کردن آنها مایه غم و اندوه ما میشود..!!
.
.

.
و بعضی ها اینچنین بسات شادی خودشان را ایجاد میکنند…
با بستن خیابان و رقص در آن..!!
آینــــــــــجا ایــــــــــــران آخــــــــــرالـــــــــزمان است..
.

اینـــــــــجا ایــــــــران آخــــــــرالـــــــــزمان است..
اینجا دیگر حرف از پلاک"چفیه"پوتین های پاره شهدا نیست..
اینجا حرف از بزک کردن و تیپ زدن و هفت قلم آرایش کردن است..

اینــــــــــــجا ایــــــــــران آخـــــــــرالــــــــــزمان است…
اینجا بعضی از دانشگاههای ما تبدیل شده به مدل لباس…
هنگام رفتن به دانشگاه باید دعای توسل خواند که هنگام برگشتن..
به خانه دینمان را از دست نداده باشیم..!!

——————————————
سخت شده نفس زدن…
دنیا پر شده از تهمت"طعنه زدن به دیگران…
ای کاش..به دنیا نیامده بودم…ای کاش…!!
سخت شده زندگی در میان مدعیان پیشرفت و تمدن…!!

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • 30
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

فاطمه محسنی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • درد و دل

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس