داستان کشیدن تابلوی معروف "شام آخر" توسط "لئوناردو داوینچی"
داستان کشیدن تابلوی معروف “شام آخر” توسط “لئوناردو داوینچی" حکایت شنیدنی و جالبی دارد . اتفاقی که در فرایند کشیدن تابلو رخ داد، به اندازة خود تابلو از اهمیت برخوردار است.
گفته میشود که “داوینچی"، هنگام کشیدن تابلو، با مشکل پیداکردن سوژهای مناسب برای طراحی، مواجه شد. او میخواست “زیبایی” و “نیکی” را بهصورت حضرت مسیح (ع) و “زشتی" و “بدی” را به هیبت “یهودا” که از حواریون خیانتکار حضرت عیسی بود، به تصویر درآورد.
در انجیل آمده است:
مسیح درباره یهودا در شام آخر گفت: «کسی که با من نان خورده است، به من خیانت میکند.» “پطروس” به مسیح نزدیک شد و پرسید: “آن شخص کیست؟” و مسیح لقمهای گرفت و در دهان «یهودا» گذاشت و گفت : «عجله کن و کار را به پایان برسان!» یهودا از مخفیگاه خارج شد و ساعاتی بعد از آن، کیسهای پر از سکههای نقره در دست داشت. او به علمای قوم یهود قول داد که نهتنها مخفیگاه حواریون، که دقیقاً مسیح را هم برای سربازان رومی شناسایی کند. یهودا سربازان رومی را با خود به محفل مسیح میآورد. تعدادی از حواریون، خود را مسیح معرفی میکنند. کدام یک از این جمع مسیح است؟ یهودا پیش میرود و گونه مسیح را میبوسد! داوینچی با الهام از داستان انجیل، میخواست، زشتی و خیانت را اینگونه بهتصویر درآورد.
داوینچی بهدنبال یافتن مدلهای مناسب، بهناگاه در آیین مذهبی و همسرایی کلیسا، چهره مسیح را در صورت یکی از پسرانی که در خواندن سرودهای کلیسا شرکت کرده بود، یافت. از جوان دعوت کرد که از چهرهاش الگوبرداری کند و جوان خوشسیما و نیکپندار از دعوت او با کمال میل استقبال کرده، به چهره مسیح در تابلو ظاهر شد.
٣ سال گذشت و داوینچی به انتهای کار رسیده بود؛ اما هنوز مدلی از زشتی و بدی در اختیار نداشت تا توسط آن، صورت یهودای خائن و زشتپندار را به تصویر بکشد. کلیسا نیز او را برای اتمام کار نقاشی بر دیوار کلیسا، تحت فشار گذاشته بود و داوینچی همچنان دریافتن چهرهای مناسب، در هر کوی و برزنی میگشت تا عاقبت، جوانی مست، ژندهپوش و زشتسیرت را یافت که میتوانست الگوی مناسبی برای صورت “یهودا” در تابلوی شام آخر باشد.
او را که نمیتوانست از فرط پلیدی و مستی بر پاهایش بایستد، به کمک دستیاران به کلیسا آوردند تا آخرین مرحله از کار نقاشی تابلوی دیواری کلیسا، به پایان رسد.
جوان مست و پلید، به صورت نقاش خیره شد و درحالیکه با ناباوری تابلوی دیواری را برانداز میکرد، گفت: “این تابلو را قبلاً دیده است". داوینچی با حیرت پرسید: “چطور و کجا؟” جوان با مستی پاسخ داد: “سالها پیش و قبل از آنکه به این وضعیت اسفبار دچار شود، در گروه همسرایی کلیسا، سرودهای کلیسا را میخوانده و چهرهنگاری زبردست از او دعوت کرد تا طرح چهرة مسیح را از صورت او به تصویر درآورد!”