خاطره ای از شـهید مـهدی بـاکری
06 دی 1392 توسط محسنی
خواب و استراحت نداشت .
می گفت :
” پاسدار یعنی کسی که کار کند ، بجنگد ، خسته شود ، نخوابد تا
وقتی که خود به خود خوابش بگیرد . “…
یک بار توی جلسه ی فرماندهان که داشت روی کالک ، شرایط منطقه را
توضیح می داد ، یکدفعه وسط صحبتش صدایش قطع شد . از خستگی
خوابش برده بود . دلمان نیامد بیدارش کنیم . چند دقیقه بعد که خودش
بیدار شد ، عذرخواهی کرد
گفت :
” سه چهار روز است که نخوابیده ام . “
/ شـهید مـهدی بـاکری /